مجسمه پیر مغان

در سحرگاه يك سال نو، در زمان قبل از فجر صبحگاهي ندايي برآمد كه اي پير؛ اينك زمان ديدار تو با يگانه معبودت فرا رسيده است، آماده سفر باش. پير مغان كه نعمت بر او تمام شده و در جواني پير ره و دل گشته بود، نفسش به شماره افتاد ، رو به مريدان كه انتظار شنيدن آخرين پند در چشمانشان موج ميزد کرد وفرمود:
اكنون مي خواهم راز راه را از بيراه بر شما فاش كنم تا رسالت خود را در اين دنيا به پايان رسانم.از شما مي خواهم كه با چشم دل ببينيد و با گوش جان بشنويد كه اين عصاره پند است.

شرح حکایت:

در سحرگاه يك سال نو، در زمان قبل از فجر صبحگاهي ندايي برآمد كه اي پير…

در سحرگاه يك سال نو، در زمان قبل از فجر صبحگاهي ندايي برآمد كه اي پير؛ اينك زمان ديدار تو با يگانه معبودت فرا رسيده است، آماده سفر باش.

پير مغان كه نعمت بر او تمام شده و در جواني پير ره و دل گشته بود، نفسش به شماره افتاد ، رو به مريدان كه انتظار شنيدن آخرين پند در چشمانشان موج ميزد کرد وفرمود:

اكنون مي خواهم راز راه را از بيراه بر شما فاش كنم تا ole رسالت خود را در اين دنيا به پايان رسانم.

از شما مي خواهم كه با چشم دل ببينيد و با گوش جان بشنويد كه اين عصاره پند است.

در ابتدا جهان به يكباره بر شما روشن مي شود و شما شاهد جوي آب و چند پله هستيد كه بالا مي روند تا به سطحي هموار رسيد. 

جوي آب همان كودكي شماست كه با گذر از آن طراوت زندگي را احساس مي كنيد و از پله ها كه تجربه و دانستنيهايي است كه زندگي بر سر راه شما قرار داده ،بالا مي رويد تا به سطح هموار يا همان بلوغ خود  مي رسيد، در پيش رو پله هايي است كه از آن پايين مي آييد و دوران نوجواني را طي مي كنيد تا به جايي

كه از حركت باز مي مانيد، چرا كه راه هاي بسياري مقابل شما ظاهر مي شود و براي ادامه میبایست يكي را برگزينيد.

تجربه هايي كه پشت سر گذاشته ايد راهها را نيمه روشن مي كنند و با هر فكر تازه مسير جديدي در پيش رو مي بينيد. هر راهي كه بيشتر نظر شما را به خود جلب كند ،روشن تر مي شود و شما با اندیشه خود چراغي در راه برمي افروزيد و مسير بر شما آشكارتر مي شود.

سعادت از آن كساني است كه در انتخاب مسير خود بر خدا توكل ميكنند و از او ياري مي جويند و خداوند از ميان راه هاي بسيار انتهاي راهي را بر ايشان آشكار مي سازد و در طول مسير رسالتشان را يادآور مي شود كه مبادا به بيراهه روند.

هنگامي كه تصميم مي گيريد و قدم در راه مي گذاريد،مسیر كاملاَ روشن مي شود و مجسمه هايي كه در آن قرار دارند جان گرفته و با شما و يكديگر شروع به صحبت ميكنند و هريك در راه زندگي شما نقشي ايفا مي كنند.

مانند اين لحظه كه شما در مسير خود با من برخورد كرديد و من با سخنانم رسالت خود را انجام ميدهم و بعد با شما بدرود مي گويم، اما بدانيد كه دعاي من تا پايان راه با شما خواهد بود.

آگاه باشيد كه تعداد محدودي در رسيدن به هدف ياريتان مي كنند آنهم تا زماني كه مسيرشان با شما يكي باشد در كنارتان گام برمي دارند. گروهي با حسادت و نفرت شما را به زمين ميزنند و گروهي دست دوستي

مي دهند وشما را ياري مي كنند. تعدادي شما را مورد تمسخر قرار داده و تنها اندكي به شما آفرين مي گويند.

اين شما هستيد كه با توكل بر خدا میبایست دل را قوي و قدم هايتان را محكم تر بر داريد چرا كه اين راه، مسير زندگي شماست و بايد كه استوار باشيد، حال چه به دنبال كسي كه بيرق در دست دارد و شما را راهنماست و چه خود بيرق در دست داشته باشيد.

سكوت كنيد و دل به خدا بسپاريد و بسيار سجده كنيد و آگاه باشيد خاكي كه بر پيشاني و زانوانتان است نشان لياقتيست كه شايسته نعمتهاي پروردگار متعال  گردیده اید ،واو بر شما ارزاني داشته است.

هوشيار باشيد كه بيراهه هاي بسياري به راه شما ميرسد و با بازگو كردن آرزوهاي خود بر ديگران بيراهه اي از مسير خود به راه آنها ميزنيد  و مجسمه هاي آافکار آنان به مسير شما راه مي يابند و گاه شما را به راه خود دعوت ،و يا با غيبت و دروغگويي به بيراهه مي كشانند.

هر چه باشد زمان راه بيشتر از عمر كوتاه دنيا نخواهد بود، پس زماني براي بيراهه رفتن نخواهید داشت.

از كساني كه در راه شما گام برمي دارند تنها بخواهيد كه برايتان دعا كنند، خاصه  دعاي پدر و مادر كه ندائي ملكوتي دارد و چون نسيمي بهاری وعطراگین ، در راه سفر برشما خواهد وزید وحافظ خواهد بود .

در آخر مسير اگر وعده ديدار در ظلمات بود كه تنها خدا میبایست بر ما رحم كند و چنانجه در فجر باشد ، شما را بشارت باد كه فرشتگان بوسه مي زنند و پروردگار شما را به نام فرا مي خواند.

اكنون زمان فجر است و طنيني كه در فضاست گويي كه نام مرا مي خواند.

رنگ رخسار و آرامشي كه در پشت پلك هاي پير مغان نهفته بود،خبر از آسايشي ابدي مي داد.

پیر با چشمانی بسته زیر لب دوستت دارم را زمزمه مینمود،آنگاه یکی از مریدان که گویی یادآوری خاطرهای مبهوتش نموده بود نفس را فرو برد وبه همراهان که آرزوی سفر با پیر را داشتند رو کرد وگفت:کلام آخر پیر حکایتی غریب دارد که اکنون زمان بازگو کردن آن  است.

پیرمان حکایت مینمود که حق تعالی میفرمایند ((کدام یک از شما هستید که 100گوسفند  داشته باشید ودر آن هنگام که یکی از آنها رها شده وازگله دور گردد ،شما آن 99 گوسفند را رها نکنیدوبه دنبال آن گوسفند تک افتاده نروید.))

بیاد دارم که پیر ما حکایت تک افتاده ای را نقل می نمود از زمانی که در هر سو ندای دوستت دارم نیازمندان بهر طلب و ارزوهایشان رو به آسمان بلند بود تا هم همه ای شد ودر هم پیچیدند.

آنگاه ندایی از حق فرمود دوستت دارم  وجون دوباره وچند باره همگی  ندا سر دادند ،دگر بار پاسخی از حق شنیده شد.

در گوشه ای تاریک که تنها بر پروردگار آشکار بود ،تک افتاده ای دل شکسته با صدایی که عاشقی نحیفش نموده بود ،ندا سر داد((دوستت دارم))

از حق پاسخی عاشقانه طنین انداز گشت.

تک افتاده که عقل ودل را در گلو به زانو در آورده وتسلیم بغض نموده بود ،زاری والتماس نمود و با ندایی از سر بندگی که بیم  وامیدرا در خود نهفته داشت  گفت:دوستت دارم.طنین  پاسخ از باریتعالی نازل شد

و جهان در سکوت فرو رفت.نهیبی که خبر از اتفاقی بزرگ میداد به گوش رسید،هنگامه ای از گردش کائنات پدید آمد وبه امر پروردگار چهار عنصر از این عشق بر هم تابیدند تا پاسخ به عشقی پاک  داده شود.

باد با پیچشش،آب با موجهایش،خاک با افتادیگی وآتش با زبان شعله هایش،سرمستی نمودند وبه زبان آمدند که )(دوستت دارم)). همنوا با هر کدام ،تک افتاده که سرمست ومدهوش عاشقی بود،پاسخی ملتمسانه داد و کائنات غرق در حیرت  به سکوت فرو رفت.

آخرین بغض آفریبنش لب گشود ودوستت دارم تک افتاده عاشقی را تثبیت نموده، سپس در دم جان سپرد.

در آن حال بود که جهان روشن شد و مریدان میگریستند.

امروز مجسمه پير مغان در مسير هركه حضوریابد اين راز را بر او فاش مینماید  و دعاي خير پیر  را بدرقه راهش میسازد ،چرا که موسقی افلاک همواره حکایت تک افتادگان را مینوازد ویاداور میگردد. 

In the name of God

The legend of the Old man of Magus

 In the early morning of a new year, and in the time before the dawn, a voice came, saying:

”You old man! This is the time for you to see your God, get ready for the journey!”

 The Old man of Magus, who was finished with his life and had started his way in loving God in his youth time, had then problems in breathing regularly, and said to his followers, who were impatiently waiti9ng for his last piece of advice:

“Now I would like to reveal the secret of the correct way, and so finish my mission in this world.

I would like to ask you to see and hear with your hearts, which is the essence of my advice.

At the very beginning, the whole world will suddenly be as cleared for you, and you will see a water stream, and when you go some steps higher you will reach to a flat area.

That water stream is your infancy, through which you feel the freshness of life, ad then  ascend the steps which are the experiences and knowledge which the life placed them on your way to be known by you, till you reach the flat area, that is your maturity. On your way to the top, there are some steps, from which you descend, and pass the teenage period, till that you reach somewhere where you stop, as a variety of ways will be appeared in front of you, from which you have to choose one  to continue.“

The experiences you have passed make this ways as semi-lightened, and you will see a new way by having any new idea. Any way which attracts your attention more, will become as more lighter, and you will light a lamp in that way, and so the way will be as clearer for you.

The happiness will be for those who trust in God and ask for his help in choosing their ways, and then the God will reveal a way for them among that huge number of ways, during which he frequently reminds them of their mission, so that they don’t lose their way.

When you decide and starts going along the way, the way will be lightened completely, and the statues which are placed there will become alive and start to talk to you, each of which play a role in your life.

Like this moment, when you faced me in your way. And I perform my mission through my words, and will then say goodbye to you. But beware that my blessings will always be with you, till the end of your ways.

Beware that quite a limited number of people would help you in reaching your goals, which only till their ways are the same as yours. Some people make you fall down with jealousness and hatred, while the other will be as friendly with you and help you with. Some people laugh at you, while only a few will finally admire you. This is you who make your heart as strong and take your steps as firm, relying on the God, as this way is the way of your life, through which you should be decisive, whether following a leader, or being a leader yourself!

Be silent and rely on the way, worship the God a lot, and beware that there a soil on your foreheads and knees, which is a medal of honor which indicate that you have the merit of the God gifts which he have granted you.

Beware that a variety of wrong ways will be ob your way, and you make a wrong way to the ways of the others by revealing your wishes, and then the statues of their ways will find a way to your way, and then invite you to their ways, or make you going a wrong way via gossiping or lying.

Whatever it is, the time you taking the way will not be longer than the short life in this world, so there is no time for you to go in wrong ways.

Asks those who come into your way to just pray for you, especially the prayers and blessings of your parents which have a heavenly proclamation, came with you in your journey like a cool breeze.

At the end of the way, if the rendezvous was in the darkness, then may the God have mercy on you, and if it was in the aurora, then you are given good news that the angles will kiss and that the God will call you with your name.

This is now the time of aurora for me, and there if a voice in the air which is calling me.

The color of his face and the calmness which laid under the eyelids of the Old man of Magus was bespeaking of an eternal peace.

The world was as lightened, and the followers were crying.

Today the statue of the Old man of Magus reveals this secret for anybody on whose way it is placed, and prays for due success in his/her way.  

 

مجسمه “پیر مغان ” اثری از رضا نیک سیرت – نخستین مجسمه ساز مینیاتوریست ایران