مجسمه موسیقی افلاک

در آنسوي كائنات، در تاريكي مطلق كه باور راهي به آنجا ندارد، بانويي نشسته و با نواي نيايش سرگرم تراشيدن تكه اي از چوب درخت ممنوع است و شاهد آخرين لحظات شب آفرينش انسان. بانو با اينكه چهره ندارد بسيار زيبا به نظر مي رسد و با برگ گلي ناياب كه لطف پروردگار در آن جاريست چوب را سيقل مي دهد. دست در دل كائنات فرو برده و تكه اي از قلب آب را از اعماق اقيانوس بيرون مي آورد، فرياد موج آب سر به فلك مي كشد. بانو او را به پاكي بشارت داده و از راز مرواريد شدن و تشنه جان سپردن در گوشش زمزمه مي كند. آب در خود مي پيچد و به درون قلب خود فرو مي رود.

 

شرح حکایت:

در آنسوي كائنات، در تاريكي مطلق كه باور راهي به آنجا ندارد، بانويي نشسته و با نواي نيايش سرگرم تراشيدن تكه اي از چوب درخت ممنوع است…

در آنسوي كائنات، در تاريكي مطلق كه باور راهي به آنجا ندارد، بانويي نشسته و با نواي نيايش سرگرم تراشيدن تكه اي از چوب درخت ممنوع است و شاهد آخرين لحظات شب آفرينش انسان.

بانو با اينكه چهره ندارد بسيار زيبا به نظر مي رسد و با برگ گلي ناياب كه لطف پروردگار در آن جاريست چوب را سيقل مي دهد. دست در دل كائنات فرو برده و تكه اي از قلب آب را از اعماق اقيانوس بيرون

مي آورد، فرياد موج آب سر به فلك مي كشد. بانو او را به پاكي بشارت داده و از راز مرواريد شدن و تشنه جان سپردن در گوشش زمزمه مي كند. آب در خود مي پيچد و به درون قلب خود فرو مي رود.

بانو شروع به تافتن مي كند و به آرامي مي تابد.

باد هياهويي به راه انداخته و طوفان برپا ميكند، با اشاره بانو، فرياد اساطير در هفت آسمان مي پيچد كه بر پليدي مي تازند و قلب باد از طنين صدا به تپش مي افتد. زوزه كشان به غاري پناه مي برد و در اين هنگام بانو مژده راز داري وحي پيامبران را به او مي دهد و باد با سكوتي مملو از لذت به خود مي پيچد.

بانو شروع به تافتن مي كند و به آرامي مي تابد.

آتش كه بهت زده شاهد رام شدن آب و باد بود، عظمت پروردگار را سجده مي كرد. به ناگاه آتش قلبش را شكافت و شعله كشيد و با نگاهش به هر سو آتشي تازه برافروخت و شكوه كرد كه مرا جز سوزاندن حاصلي نيست. بانو دست در دل آتش كرد و نسوخت و به او مژده گرمای درون وآتش عشق آسمانی را داد. آتش در خود پيچيد و به قلب زمين فرو رفت.

بانو شروع به تافتن كرد و به نرمي تابيد.

خاك چشم بر آسمان دوخته و سكوت مرموز اما با عزتِ سه عنصر ديگر را نظاره مي كرد، كه بانو به او گفت: تو امانتدار بندگان خداوندي و تا روز موعود اسرارشان را در قلب خود نگاه خواهي داشت. قلب خاك از ياد برخي نامردمان و اسرار پليدي كه در آن به امانت خواهد ماند شكست و به شوق راز بندگان نيك در خود پيچيد.

بانو شروع به تافتن كرد و به نرمي تابيد.

بانو از چوب درخت ممنوع سازي ساخت كه تافته چهار عنصر سيم هاي آن بودند. نعمتِ نجابت بر او تمام گشته و در آسمان برای هر یک از انسانها درحال نواختن موسقی افلاکی اعما لشان میباشد.

اولين آهنگي كه نواخته شد، موسيقي آفرينش حضرت آدم و بعد سجده فرشتگان بر آن و سوگند ابليس بود.

بانو آن روز موسيقي حزن انگيز رانده شدن حضرت آدم و حوا از بهشت را نواخت.

در هر سپيده دم رازي از آفرينش بر بانو فاش مي شود و او آهنگي تازه مي نوازد.

با نواختن هر سيم به تنهايي، اسطوره اي از هر عنصر كائنات را حكايت مي كند همچون شكافتن دريا، و هرگاه از لحظه اي كه آفرينش را در بر دارد روايت مي كند، طنين هر چهار عنصر هفت آسمان را فرا

مي گيرد، همانند آفرينش هستي، آفرينش عشق و سكوت، پيدايش اندوه و حتي تازش اهريمن بر زمين و جنگ پاكي با پليدي، همچنين زماني كه تخيل يك پديده هنري چنگ بر معنويت زده و ثبت لحظه اي را مي كند كه جواب برخي چراهاست، موسيقي افلاك نواخته مي شود و در اثر باقي مي ماند.

خداوند نعمت تعقل را به انسان بخشيد كه مختار است با اعمال و افکارش روزش را با موسيقي حزن انگيز بنوازد يا الهي…

 

(وچه بسيار اسراري كه هنوز فاش نشده و نواهای ناشنيده،‌                                                                                

 كه تنها خدا از اسرار آفرينش وحکمت آن آگاه است)

طرح اولیه از مجسمه موسیقی افلاک

هندسه مجسمه افلاک

مجسمه “افلاک” اثری از رضا نیک سیرت – نخستین مجسمه ساز مینیاتوریست ایران